«وَ مَثَلُ الّذينَ يُنْفِقُونَ اَمْوالَهُمُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللّهِ وَ تَثْبيتاً مِنْ اَنْفُسِهِمْ كَمَثَلِ جَنَّةٍ بِرَبْوَةٍ اَصابَها وابِلٌ فَآتَتْ أُكُلَها ضِعْفَينِ فَإِنْ لَمْ يُصِبْها وابِلٌ فَطَلٌّ وَاللّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصيرٌ»1.
«و كار كساني كه اموال خود را براي خوشنودي خدا و تثبيت ملكات انساني در روح خود انفاق ميكنند، همچون باغي است كه در نقطه بلندي باشد و بارانهاي درشت به آن برسد(و از هواي آزاد و نور آفتاب به حدّ كافي بهره گيرد) و ميوه خود را دو چندان دهد (كه هميشه شاداب و باطراوت است) و اگر باران درشت به آن نرسد، باراني نرم به آن ميرسد و خداوند به آنچه انجام ميدهيد، بيناست».
«ربوة» : مفرد، و جمع آن «رُبي» است، و به نقطه بلند از زمين گفته ميشود.
«وابل»: باران درشت.
«طَلٌّ»: باران ريز.
اخلاص در عمل و يا كار براي خدا از اصولي است كه اسلام به آن دعوت كرده و مايه انقلاب ارزشها شده است، و اگر اين اصل در جامعه پياده شود، فضاي زندگي جامعه را شفّاف و خندان خواهد گردانيد و بسياري از كشمكشها و خودخواهيها پايان ميپذيرد.
مسلّما كار، بدون انگيزه صورت نميپذيرد و كار بدون انگيزه نوعي خطا و غفلت بشمار ميرود. چيزي كه هست محرّك و انگيزه در امور فردي، نوعاً سود شخصي ميباشد. مثلاً آنجا كه انسان احساس نياز ميكند، براي رفع نياز خود دست به تلاش ميزند، يك چنين كار در چهارچوب كارهاي فردي بسيار مستحسن و ستوده است.
ولي آنجا كه كار، آهنگ اجتماعي پيدا ميكند، انگيزه بايد دگرگون گردد و رضاي الهي و يا علاقه به انسانها محرّك انسان باشد، اگر انگيزه كار انحراف پيدا كرد، خودخواهي و «غير خود نخواهي» محرّك انسان شده، كار؛ تظاهري بيش نبوده و ديري نخواهد پائيد.
قرآن در تبيين عقيم ماندن كارهاي ريايي و در مقابل، ثمربخش بودن كارهاي توأم با اخلاص از دو تمثيل بهره ميگيرد كه با تمثيل نخست در شماره قبل آشنا شديم، اكنون به تبيين تمثيل دوم در مورد كارهاي همراهِ با اخلاص ميپردازيم.
كشاورزي، زمين مناسبي را در يك نقطه بلندي براي احداث باغ اختصاص ميدهد، نقطهاي كه هم از تابش آفتاب بهره ميگيرد و هم از بارانهاي فصلي؛ اعم از درشت و ريز، او نهالها را در دل زمين كاشته و هماهنگ با شرايط جوّي به پرورش آنها همّت ميگمارد، چيزي نميگذرد كه نهالها به صورت درخت برومند درآمده و دوچندان ميوه ميدهد.
شگفت آنجا است كه باران درشت گاهي مايه تباهي زراعت ميگردد چنانكه در مَثَل قبلي بيان گرديد، در حالي كه در اين تمثيل باران درشت مايه پرورش نهالها و درختان ميگردد، چطور شد كه يك عامل در شرايطي ويرانگر و در شرايطي ديگر نعمت پرور است؟
علت آن اين است كه در تمثيل نخست كشاورز بدون آگاهي از شرايط زمين دانه بر خاك ضعيفي كه روي سنگ را پوشانيده بود، افشانده بود. طبعاً در چنين شرايطي بوته در دل زمين ريشه نميدواند و باران درشت خاك و بوته را ميشويد و به رودخانه ميريزد.
در حاليكه در تمثيل دوم، نهالهاي كشاورز پنجه در دل زمين افكنده و در قشري از زمين پنهان شده است، باران نه تنها درخت را از جاي برنميكَند، بلكه در دل زمين نفوذ كرده و ريشهها را آبياري ميكند.
با توجه به اين امر، موقعيت مرد رياكار با انسان مخلص كاملاً روشن ميگردد، مَثَل رياكار مَثَل آن كشاورزِ بذرافشان است كه بر خاك ضعيفي كه بر روي سنگ قرار گرفته بذر ميافشاند، اگر دانه در اين حالت در دل زمين ريشه نميدواند، عمل رياكار نيز بر روح و روان انسان ريشه ندوانيده و جز ظاهرسازي چيزي نميباشد.
از اين بيان روشن ميگردد كه چرا اعمال رياكاران پس از اندي ميخشكد و از حركت باز ميماند ولي كارهاي مردان خدا دور از ريا صدها سال، نعمت و بركت ميدهد.
بيريشه بودن كار ريايي، هم مورد تأييد وحي الهي است و هم مشاهدات اجتماعي، آن را تأييد ميكند.
جمله «وَ تَثْبيتاً مِنْ اَنْفُسِهِمْ» به اين معني است كه انفاق كنندگان با اخلاص نهتنها در انفاق، خواهان تحصيل رضاي خدا هستند، بلكه پيوسته خود را آماده ميسازند كه در آينده آن را با منّت باطل نسازند.
اين جمله ميتواند اشاره به مطلب ديگري باشد و آن اينكه افراد با ايمان، با انفاق در راه خدا به نفس و روان خود ثبات و آرامش ميبخشند. و انفاق مايه آرامي روح آنان ميگردد زيرا (أَلا بِذِكْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ القُلُوبُ): «دلها با ياد خدا آرام ميگيرد».
اخلاص براي خود مراتب مختلفي دارد كه مرحله اتمّ آن از آنِ اولياي خدا است.
در دوران نوجواني از استادي شنيدم: بعد از درگذشت والد «شريف مرتضي» و «شريف رضي» قرار شد اثاث خانه تقسيم شود پس از تقسيم همه اثاث، قرآني در وسط باقي ماند، مقسِّم تصميم گرفت آن را به يكي از دو برادر بدهد.
مقسِّم گفت: قرآن را آنكس بردارد كه از زمان تكليف تا به حال گناهي را مرتكب نشده است، ناگهان هر دو برادر دست روي قرآن نهادند.
مقسِّم گفت: اين قرآن را كسي بردارد كه تاكنون مكروهي را مرتكب نشده، هر دو برادر دست روي قرآن نهادند.
مقسِّم گفت: اين قرآن را كسي بردارد كه هيچوقت مباحي را مرتكب نشده باشد.
در اين موقع مرتضي دست روي قرآن نهاد و رضي از نهادن دست روي قرآن خودداري كرد.
مقسِّم پرسيد: چگونه هيچ مباحي را مرتكب نشدي؟
مرتضي گفت: من از دوران تكليف به اين طرف همه كارهاي خود را از خواب و خوراك براي خدا انجام ميدهم، تا در سايه انجام امور مباح بتوانم در خدمت خدا و اطاعت او باشم!.
ببين تفاوت ره از كجاست تا به كجا!
مولوي در مثنوي داستاني را از اخلاص حضرت علي عليهالسلام نقل ميكند كه به حق آموزنده است زيرا انسان از نظر اخلاص به پايهاي ميرسد كه خشم خود را در برابر دشمني كه به او پيروز شده، فرو ميبرد و پس از فروكش كردن خشم براي خدا، به زندگي دشمن خاتمه ميبخشد زيرا در حال خشم از آن واهمه دارد كه كشتنش براي خشم خويش باشد نه براي خدا، چنانكه ميفرمايد:
از عليآموز اخلاص عمل شير حق را دان منزّه از دغل
در «غزا» بر پهلواني دست يافت زود شمشيري برآورد و شتافت
او خدو انداخت بر روي علي افتخار هر نبي و هر ولي
او خدو انداخت بر رويي كه ماه سجده آرد پيش او در سجدهگاه
در زمان انداخت شمشير آن علي كرد او اندر غزايش كاهلي
گشت حيران آن مبارز زين عمل از نمودن عفو و رحم بيمحل
گفت: بر من تيغ تيز افراشتي از چه افكندي مرا بگذاشتي
آن چه ديدي بهتر از پيكار من تا شدي تو سست در اشكار من
تا اينكه ميگويد علي عليهالسلام پاسخ گفت:
گفت من تيغ از پي حق ميزنم بنده حقّم نه مأمور تنم
شير حقم نيستم شير هوا فعل من بر دين من باشد گواه2
قرآن به صورتهاي گوناگون به اخلاص در عمل دعوت ميكند و تحت عناوين يادشده در زير، اين حقيقت را بيان ميكند:
قرآن آن گروه را ميستايد كه كار را براي تحصيل رضا و خشنودي خدا، انجام دهند آنجا كه ميفرمايد:
«وَ مِنَ النّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللّهِ و اللّهُ رَؤُوفٌ بِالْعِبادِ»3.
«برخي از مردم با جان خود رضاي الهي را ميخرند، خدا به بندگان مهربان است».
در بسياري از آيات، انگيزه را وجه اللّه معرّفي ميكند و ميفرمايد:
«...وَ ما تُنْفِقُونَ إلاَّ ابْتِغاءَ وَجْهِ اللّهِ...»4.
«انفاق نميكنيد مگر براي تحصيل رضاي خدا»
كلمه «وجه» در اين موارد به معني ذات خداست چنانكه ميفرمايد:
«وَ يَبْقي وَجْهُ رَبِّكَ ذُوالْجَلالِ وَ الإِكْرامْ»5.
«گواه بر اينكه وجه به معني ذات است اينكه در اين آيه، ذوالجلال وصف «وجه» است، نه وصف «ربّ» زيرا اگر وصف «ربّ» بود، لازم بود بفرمائيد: (ذي الجلال والإكرام) مسلّماً آنچه كه داراي جلالت و عظمت است، ذات حق تعالي است.
سوّمين واژهاي كه قرآن در دعوت به اين اصل به كار ميبرد، واژه «رضوان» است كه در نزد اهل معرفت جذبه و كشش خاصّي دارد، و براي اهل كمال لذّتي بالاتر از تحصيل آن نيست و نهايت آرزوي هر عارف اين است كه اعمال بدني و قلبي او مظهر رضاي حق باشد. قرآن اين لفظ را به صورتهاي «رضوان اللّه»، «رضوان مناللّه»، «رضوانه»، «رضوان» و «رضواناً» به كار ميبرد، از باب نمونه «تَراهُم رُكّعاً سُجّداً يَبْتَغُونَ فَضلاً مِنَ اللّهِ وَ رِضْواناً» (فتح / 29)، پيامبر و ياران او را در حال ركوع و سجود ميبيني كه خواهان كرم خدا و خشنودي او ميباشند.
1. البقرة / 265.
2. مثنوي: 1/ 97-98، دفتر اوّل.
3. بقره / 207.
4. بقره / 272.
5. رحمان / 27.